به عنوان مشاور مدیریت دانش، یکی از مهمترین موضوعاتی که سعی در شفافسازی آن برای سازمانها دارم این جمله کلیدی است:
"لازم نیست همه دانش سازمان را مدیریت کنید."
در مواجهه با مشتریان مدیریت دانش با این موضوع برخورد میکنم که متولیان مدیریت دانش پس از تصمیمگیری در زمینه استقرار مدیریت دانش، بلافاصله به جستجوی راهکارها میپردازند؛ نرمافزارهای مدیریت دانش را بررسی میکنند، نقشها و وظایف را تعریف میکنند و گامهایی در زمینه استفاده از ویکی، انجمنهای خبرگی، و دیگر ابزارهای شیک! مدیریت دانش بر میدارند. هر چند این موارد از ابعاد مهم چارچوب فراگیر مدیریت دانش در سازمان هستند اما این سوال که "چه دانشی باید مدیریت شود؟" یا کاملتر اینکه، چه دانشی باید در سازمان جاری شود؟، کدام دانش ارزشمند است؟ و ... را پاسخ نمیدهند.
پاسخ روشن به این دست سوالات نه تنها مسیر استقرار را هموار خواهد کرد، بلکه خروجیهای ملموسی به دنبال خواهد داشت. تجمیع این پاسخها همان چیزیست که ما به آن "حوزههای دانشی استراتژیک" میگوییم.

استراتژی مدیریت دانش شما باید این حوزههای دانشی را شناسایی و بر آنها تمرکز کند. حوزههای دانش استراتژیک تاثیر ملموسی بر شیوههای انجام کار، کسب یا حفظ مزیت رقابتی و نتایج مورد انتظار از کسب و کار دارند و تمرکز اقدامات مدیریت دانش بر این حوزهها تاثیر مستقیمی بر بهبود کسب و کار داشته و معضلات را حل خواهد کرد (آنچه همیشه به دنبال آن هستیم).
اهمیت تسکین نقاط درد (Pain-point) در نظر مدیران ارشد سازمان بر کسی پوشیده نیست، چیزی که مفهوم آن را در اسطوره اندروکلوس و شیر زخمی (کارتونی با این موضوع در دهه 60 از تلویزیون پخش میشد) میتوان یافت. اندروکلوس برده فراری، خار را از پنجه شیر زخمی خارج میکند و متحدی قوی برای روز جزا مییابد. متحدی که معادل آن در سازمان (مدیر ارشد)، تمامی منابع حیاتی برای استقرار موفق مدیریت دانش را در اختیار دارد و شما با حل یک مشکل سازمانی یا به عبارت دیگر تمرکز بر دانشهای کلیدی این متحد را خواهید یافت.