انجام هر تلاشی در زمینه مدیریت دانش، باید در راستای جهتگیریها و اهداف سازمان باشد تا بتواند سازمان را در دستیابی به اهداف کسبوکار خود یاری دهد. فعالیتهایی که بدون هدفگذاری ملموس و قابل اندازهگیری تعریف و اجرا میشوند، اغلب در نایل شدن به اثربخشی مورد انتظار ناکام میمانند.
تحلیل شکاف دانشی (Gap Analysis Knowledge) ابزاری مفید برای کمک به سازمانها در بهرهگیری مناسب از قابلیتهای
مدیریت دانش میباشد. تحلیل شکاف دانشی با تمرکز بر حوزههای استراتژیک، وضعیت موجود و مطلوب دانشی در هر حوزه را شناسایی خواهد کرد و پس از شناسایی استراتژیهای دانشی در هر حوزه، استراتژی مدیریت دانش نیز تدوین شده و راهکارهای اجرایی برای ترمیم شکاف دانشی برنامهریزی خواهد شد. در واقع همراستایی استراتژیک مدیریت دانش با کسبوکار، از طریق تحلیل شکاف دانشی در سازمان اتفاق خواهد افتاد. روند تحلیل شکاف دانشی معمولا به موردهای کسبوکار یا Business Case وابسته است. در هر بیزینسکیس، هدف مورد نظر به لحاظ دانشی، کمبودها و سنجههای مدیریت دانشی مرتبط تعریف میشوند.
در کنار آگاهی از دانستههای سازمانی ضرورت دیگر روند تحلیلی شکاف دانشی در سازمان، شناسایی نادانستههای سازمان است. هنگامی که در فرآیند استفاده از
نقشه دانش، دانش مورد نیاز شناخته میشود، اما نقشه دانش پاسخی برای نیاز شناسایی شده ارائه نمیدهد، زنگ هشداری برای مدیران سازمان به صدا در میآید تا هرچه سریعتر نسبت به پرکردن شکاف دانشی موجود اقدام کنند. کسب دانش درست بر مبنای تحلیل شکاف دانشی باعث تولید ارزش بالایی در سازمانها میشود.
بنابراین تحلیل شکاف دانشی با استفاده از نقشه دانش و استراتژی سازمان، با مدنظر قراردادن موارد زیر، به سازمان کمک میکند تا تلاشهای خود را در جهت تحقق اهداف کسبوکار متمرکز سازد:
• اهدافی که در چرخهی در حال رشد کسبوکار باید مورد توجه قرار بگیرند
• فرآیندهای پیوندخورده با اهداف
• استفاده از منابع دانشی موجود برای استفاده مؤثر فرآیندها
• بررسی شکافهای دانشی موجود که باعث میشوند فرآیندها نتوانند موثر عمل کنند؛
• تعریف راهکار مناسب برای پر کردن شکافهای دانشی شناسایی شده.