برخی متخصصان مدیریت دانش این اظهارات را معطوف به تغییر مفهوم، ابزار و یا مخاطب مدیریت دانش میدانند و برخی دیگر ناکارآمدی ابزارها و راهکارهای معمول مدیریت دانش را دلیل اصلی افول آن دانسته و نسبت به ادامه حیات مدیریت دانش تردید دارند. در کنار همه این تعابیر باید توجه داشت که مدیریت دانش همیشه نیاز به کنترل، بهبود و احیا ء داشته و به محض رها شدن از بین میرود.
افرادی چون داونپورت مدیریت دانش را مربوط به مدیریت محتوا میدانند. از این رو داونپورت اظهاراتش را بر مبنای مشکلات مربوط به جستجوی دانش، فناوریهای مربوط به نگهداری دانش و مشارکت افراد در استفاده از سامانههای مدیریت دانش بیان کرده است. همچنین تحلیل بهروشهای ارائه شده از سوی APQC حاکی از آن است که دانش به عنوان محتوایی برای ذخیره، جستجو و فهرستبندی مورد نظر بوده است.
پنج بهروش مذکور به قرار زیر است:
1- اجازه دهید مدیران و رهبران سازمان تعیین کنند چه دانشی برای آنها حیاتی است البته بعد از اینکه معیارهای لازم را به آنها آموختید.
2- پیش از اینکه راهکار جذب و انتشار دانش را مشخص کنید، نسبت دانش ضمنی به آشکار، مخاطب و میزان تغییر را مد نظر داشته باشید.
3- انتقال دانش را به صورت سیستماتیک و با اهداف و مسئولیتهای مشخص برنامهریزی کنید.
4- دانش را به طور گسترده در دسترس همه افراد سازمان قرار دهید مگر اینکه دلیل مشخصی برای محدود کردن دسترسیها وجود داشته باشد.
5- ابزارهای کارآمدی برای پیمایش، فیلتر کردن و شخصیسازی جریان دانش فراهم کنید.
با این توضیح سازمانها از روشهایی استقبال میکنند که جریان تولید و انتشار محتوا را تسهیل کند. حال با توجه به آنچه مدیران بسیاری از شرکتها اذعان داشتهاند، تشویق کردن افراد به ایجاد محتوای قابل استفاده توسط دیگران بسیار دشوار است (در مقالهای تحت عنوان «
پاشنه آشیل مدیریت دانش» به ضرورت توجه به انگیزش کارکنان اشاره کرده و برخی راهکارهای ارتقاء انگیزه کارکنان نسبت به انتشار دانش را مورد بررسی قرار گرفته است).
PWC (یک شرکت چند ملیتی خدمات مشاوره مدیریت، مالی، حقوقی و سرمایه گذاری است که در سال 2018 به عنوان دومین شرکت خدمات حرفه ای جهان شناخته شد) تمایل درونی افراد به انتشار دانش را 14 درصد ارزیابی کرده است که با توجه به مقتضیات صنعت عدد مطلوبی به نظر نمیرسد و همین امر باعث شده استراتژیهای مدیریت دانش مبتنی بر محتوا چندان مورد استقبال کارکنان و مدیران سازمان قرار نگیرد.
در نتیجه شرکتهایی که در فضای رقابتی تجارت خود به شدت وابسته به مدیریت دانش هستند، اقدام به تغییر استراتژیهای مدیریت دانش کردهاند. به عنوان مثال مدیر جهانی مدیریت دانش در KPMG (یکی از بزرگترین شرکتهای خدمات مشاوره مدیریت در جهان) در سال 2013 اعلام کرد که استراتژی مدیریت دانش خود را از رویکرد محتوا محور به رویکرد همکاری محور تغییر میدهد. همچنین سایر شرکتها همچون PWC از رویکرد جمعآوری دانش به عنوان یک محتوا فاصله گرفته و به انتقال دانش از طریق همکاری روی آوردهاند که در آن رسانههای اجتماعی بخشی جداییناپذیر از مدیریت دانش محسوب میشوند. این تغییر ساده اما بنیادی نشان میدهد نظامهای مدیریت دانش نیاز به انعطاف بیشتر و بهبود مستمر داشته و لازم است همیشه در صدر توجه مدیران سازمان باقی بمانند.
نمودار فوق با بررسی میزان جستجوی عبارت «knowledge management» از طریق موتور جستجوی گوگل، از کاهش توجه به واژه مدیریت دانش و سیر نزولی جستجوی این عبارت در سالهای اخیر حکایت دارد. این در حالی است که با رشد کاربران شبکههای اجتماعی جستجوی عبارت «social media » رشد قابل توجهای را نشان داده است. همانطور که در نمودار زیر مشخص است سال 2008 نقطه تلاقی دو نمودار بوده و بعد از آن میزان توجه به عبارت رسانههای اجتماعی در بین کاربران اینترنت نسبت به مدیریت دانش افزایش چشمگیری داشته است. جالب است بدانید این سال نقطه آغاز انتشار مقالاتی است که استفاده از شبکههای اجتماعی را برای تسهیل فرآیندهای مدیریت دانش پیشنهاد میکنند.
نگرانیهای Tombs درمورد مدیریت دانش
روشن است مدیریت دانش محتوا محور از دید مدیران و مجریان مدیریت دانش بسیار دشوار است از اینرو مدیریت دانش همکاری محور مبتنی بر تعاملات اجتماعی را ترجیح داده و به استفاده از ابزارهای تعاملی روی آوردند. اما بعد از این تغییر رویکرد بنیادی، بازهم زمزمههای افول مدیریت دانش به گوش میرسد. Tombs یکی از کسانی است که مدیریت دانش را مرده اعلام کرد. وی در سال 2014 به چهار نگرانی اصلی در زمینه مدیریت دانش اشاره میکند؛ این نگرانیها به قرار زیر است.
1- مدیریت دانش بر روی پرتالهای سازمانی متمرکز شده است.
2- با مدیریت دانش به عنوان یک پروژه فناوری اطلاعات و ارتباطات رفتار میشود.
3- مدیریت دانش مشکلات سیستمی بسیاری به بار آورده است.
4- مدیریت دانش دست و پا گیر مدیریت سازمان شده است.
Tombs عقیده داشت مدیریت دانش بیش از اندازه بر روی استفاده از پرتالهای سازمانی برای دسترسی به دانش متمرکز شده است و با این ابزار، دسترسی به زمینه اطلاعات مغفول مانده و اعتبارسنجی آن بسیار دشوار میشود. همچنین به اشتباه، مدیریت دانش در حوزه ICT تعریف شده است حالآنکه فعالان این حوزه به اندازه کافی با ضروریات مدیریت دانش آشنا نیستند.
اما ببینیم منطق Davenport به عنوان عضور هیئت مدیره APQC برای پیشبینی افول مدیریت دانش در سال 2015 چیست (توماس اچ. داونپورت استاد برجسته کالج بابسون ، عضو پژوهشگر مرکز تجارت دیجیتال ، مدیر تحقیقات در انستیتوی بین المللی تجزیه و تحلیل و مشاور ارشد Deloitte Analytics است). وی با این مقدمه که میداند اهمیت دانش و سرمایههای فکری نزد سازمانها کاهش نیافته است و بعد از اشاره به این مطلب که دومین محقق پراستناد در زمینه مدیریت دانش است سعی میکند توجیهی برای انصراف سازمانها از مدیریت دانش ارائه دهد.
داونپورت در رابطه با مرگ مدیرت دانش میافزاید «همچنان دانشگاهیان درباره مدیریت دانش مینویسند و برخی سازمانها مثل APQC خدمات خود را میفروشند و هر ساله کنفرانسهای متعددی در این زمینه برگزار میشود» اما آمار نزولی علاقه به جستجوی مدیریت دانش در گوگل ترند و عدم حضور مدیریت دانش در بین 25 ابزار برتر در نظرسنجی موسسه Bain’s Management در سال 2013 ، 2015 و 2017 حاکی از افول واقعی مدریت دانش است.
منطق Davenport برای کمرنگ شدن مدیریت دانش
منطق وی برای کمرنگ شدن مدیریت دانش بر موارد زیر استوار است:
1- ایجاد تغییر در فرهنگ و رفتار سازمانی بسیار دشوار است. برخی کارکنان علاقه چندانی به یادگیری نداشته و برخی افراد حاضر به انتشار درسآموختههای خود نیستند. دانش در منیت، سیاست و فرهنگ گره خورده است. برای گذر از این چالشها و ایجاد تغییرات پایدار، راهحلهایی وجود دارد اما اکثر سازمانها خود را برای انجام آنها به زحمت نمیاندازند.
2- سازمانها تمایل دارند نظام پیچیده مدیریت دانش در یک
سامانه نرمافزاری مدیریت دانش خلاصه شود. حالآنکه صرف استفاده از یک ابزار نرمافزاری برای برقراری جریان دانش هرگز کافی نبوده و بسیاری از مردم حوصله و وقت استفاده از این سامانهها را ندارند. ناکارآمدی نرمافزارها نیز که در مقاله «آینده آنتولوژیک مدیریت دانش» به آن اشاره شده است مزید بر علت شده و استفاده از سامانههای مدیریت دانش را با چالش جدی مواجه ساخته است.
3- یافتن دانش مورد نظر به سختی انجام میشود در حالی که قرار بود دانش مناسب در زمان مناسب در اختیار فرد مناسب قرار گیرد. در این بین گوگل نیز به افول مدیریت دانش کمک کرده است چراکه کارکنان سازمان با استفاده از جستجوگر گوگل به راحتی قادر به یافتن دانش مورد نیاز خود از خارج سازمان هستند.
4- مدیریت دانش هرگز دانش حاصل از تجزیه و تحلیل دادهها را پوشش نمیدهد و متاسفانه خروجی نظامهای مدیریت دانش نمیتواند به طور مستقیم تصمیمات جدید و بهینه را پیشنهاد دهد.
در این بین بسیاری از سازمانها علیرغم هزینههای هنگفت به دلیل مشکلات ذکر شده موفق به کسب مزایای ملموس و قابل توجه مدیریت دانش نبوده و نسبت به ارزش مدیریت دانش دچار تردید شدهاند. از اینرو داونپورت ضمن بر شمردن نقاط ضعف نظامهای جاری مدیریت دانش به فعالان این حوزه پیشنهاد میکند که برای حفظ مدیریت دانش از هر ایده جدیدی که در این زمینه مطرح میشود استقبال کنند.
مطابق آنچه گفته شد به نظر میرسد مشکل اصلی مدیریت دانش مقاوت سازمان و پرسنل برای پذیرفتن زحمتهای اضافی مدیریت دانش و نداشتن خروجی ملموس و قابل توجه برای ذینفعان سازمان است. در بسیاری از سازمانها مدیریت دانش به یک تکلیف اضافه تبدیل شده و تنها مورد توجه علاقهمندان واقعی مفهوم مدیریت دانش قرار دارد.
همانطور که در سال 2008 تغییر رویکرد مدیریت دانش از محتوا به همکاری و تعامل پویا مانع از مرگ مدیریت دانش شد، ادامه حیات مدیریت دانش در انتظار تحولات عمیقی است که بتواند ضمن کاهش نقش افراد و پرسنل سازمان در استخراج و انتشار دانش، نقش مدیریت دانش در تصمیمات جدید و بهینه را پررنگتر سازد.