مدیر دانش فروشندهای است که مفهوم مدیریت دانش را به یک سازمان میفروشد و هر فروشنده باید بازار و مشتری خود را بشناسد. زمانیکه بازاریابی داخلی مدیریت دانش در سازمان شما آغاز میشود و شما به دنبال جلب حمایت کارکنان خود در راستای پیادهسازی مدیریت دانش هستید، سه دسته مخاطب وجود دارد که باید برای آنها برنامهریزی کنید.
۱) یک نفر از هر پنج نفر به طور غریزی مدیریت دانش را "میپذیرد".
حدود ۲۰% کارکنان سازمان از ابتدا حامیان ایده پیادهسازی مدیریت دانش هستند. واکنش آنها به مدیریت دانش یک "بله" مشتاقانه است و زمانیکه با تعدادی از کارکنان درباره مدیریت دانش صحبت میکنید، توجه ۲۰% از مخاطبان را جلب خواهید کرد. این ۲۰% متحد شما، حامیان شما و پذیرندگان اولیه پروژه مدیریت دانش خواهند بود.
۲) 60 درصد کارکنان به مدیریت دانش "اهمیت نمیدهند".
این افراد مدیریت دانش را درک نکرده و پاسخ آنها به این پروژه "شاید" است. اگر اجرای مدیریت دانش برای این دسته از کارکنان اجباری باشد، بهعنوان بخشی از کارشان در نظر گرفته شود یا سایر همکارانشان آن را بپذیرند، این افراد هم در برنامه مدیریت دانش مشارکت خواهند کرد. اما اگر آنها مجبور به اجرای مدیریت دانش نبوده یا اجرای برنامه برای افراد داوطلبانه یا جزئی از برنامههای تشویقی باشد، تمایلی به انجام مدیریت دانش ندارند. این گونه افراد فقط در جهت انجام وظایف روزمره خود گام برمیدارند بنابراین ما باید مدیریت دانش را به عنوان "بخشی از شغلشان" تعریف کنیم.
۳) ۱ نفر باقی مانده از هر ۵ نفر، کسانی هستند که مدیریت دانش را "نمیپذیرند".
این دسته از افراد گروه "نه" در سازمان هستند و مدیریت دانش را عاملی برای تلف کردن زمان یا راهی برای "تصاحب دانش و ایدههایشان" میدانند. این افراد در برابر مدیریت دانش مقاومت خواهند کرد، مگر اینکه پذیرش آن اجتنابناپذیر بوده و بهطور کامل جزئی از مدیریت عملکرد سازمان قرار گیرد تا جایی که در صورت امتناع از به اشتراکگذاری دانش خود، متحمل زیان شوند.
نتایج حاصل شده از این تحلیل در زیر اشاره میشود:
در درجه اول، اگر مدیریت دانش را از سطوح پایین پیادهسازی کنید (Bottom up)، تنها میتوانید ۲۰% از کارکنان را راضی به اجرای مدیریت دانش کنید.
اگر شما برخی از ابزارهای جدید مدیریت دانش را معرفی کنید و به افراد زمان و فضا دهید تا از آنها استفاده کنند، تنها در بین ۲۰ % از کارکنان شاهد بروز رفتارهای مدیریت دانش میشوید و علیرغم اجرای پروژههای موثر، به دلیل عدم علاقهمندی مخاطبان به جایی نخواهید رسید. در این رویکرد طرفداران مدیریت دانش یک حباب مدیریت دانش ایجاد میکنند و شما به بقیه سازمان دسترسی نخواهید داشت، بنابراین ۸۰% دانش سازمان همچنان دستنخورده باقی میماند.
در درجه دوم، برای راهبری پروژه باید از ۲۰ % افراد علاقهمند به مدیریت دانش استفاده کنید.
مدیریت ارشد سازمان نباید انتظار یا الزام مدیریت دانش را در بین کارکنان ایجاد کند، مگر اینکه به ارزش افزوده حاصل از آن باور داشته باشد. بنابراین در پیادهسازی مدیریت دانش از ۲۰ % کسانی استفاده کنید که حامیان شما و پذیرندگان اولیه برنامه مدیریت دانش هستند و مسئولیت هدایت پایلوت پروژه، خلق مزایا و انجام مطالعات پژوهشی جهت متقاعد کردن مدیریت ارشد سازمان را برعهده دارند. این افراد میتوانند متولیان اجرای مدیریت دانش را در مسیر اقناع دیگران همراهی کرده و به عنوان منبعی برای گام بعدی پیادهسازی مدیریت دانش در نظر گرفته شوند.
در نهایت، مسیر زمانی طی میشود که مدیریت دانش را تبدیل به فرآیندی اجتنابناپذیر کنید.
اگر سازمان متعهد به مدیریت دانش باشد، ۲۰ % از کارکنانی که تمایلی به اجرای پروژه ندارند، باید بدانند که در صورت اجتناب و یا اختلال در راه اجرای برنامه مدیریت دانش، آینده آنها در سازمان به خطر میافتد. اگر مدیریت دانش را فرآیندی اختیاری و داوطلبانه در نظر گرفته و هیچگونه مصوبه و رویهای جهت پیگیری نحوه اجرای آن نداشته باشید، ۶۰ % کارکنان از انجام آن اجتناب میکنند. در صورت تداوم این رویه نیز به جز علاقهمندان اولیه کسی در پیادهسازی مدیریت دانش با شما همکاری نمیکند.
این میزان ممکن است شرکت به شرکت متفاوت بوده و همیشه ۲۰ %، ۶۰%، ۲۰% نباشد. در یک شرکت پیشرو، ممکن است این نسبت ۴۰ %، ۵۵ %، ۵ % و در یک شرکت سنتی یا بخشهای دولتی ۵ %، ۵۰ %، ۴۵ % باشد. با این حال نقاط عطف سازمان جهت پیادهسازی و اجرای مدیریت دانش در آنجا خواهند بود و باید به آن توجه کرد. جالب است بدانید اگر صرفا برای علاقهمندان اولیه پروژه را اجرا و راهبری کنید، بازخورد مثبت زیادی دریافت خواهید کرد اما این موضوع در دراز مدت شما را به موفقیت نمیرساند.